
در خارج ، زندگي از خانه ، زندگي خود-رئيس خود مي تواند پر زرق و برق به نظر برسد. اما اگر شما را صبح دوشنبه به آپارتمان دعوت كردم, مي ديدي من لباس خواب مي پوشم, مرتب سازي بر اساس ليست هاي انجام كار و ترسيم چگونگي ادامه كار و تجارت من. مزاياي بسياري از داشتن شغل شخصي شما وجود دارد — برنامه خود را تنظيم كنيد و نيازي به نگراني در مورد سياست هاي اداري در بين آنها نيست — اما مي تواند برخي از فراز و نشيب هاي سنگين وجود داشته باشد, مانند عدم همكاري با همكاران و تجربيات يادگيري تحت حمايت شركت, مانند عقب نشيني يا كلاس, تا شما را الهام بخش نگه دارد. سالها پيش, من براي يك استارت آپ كار كردم كه ******** هاي آتش سوزي هفتگي با متخصصان صنعت داشته باشد و ميزبان كارگاه هاي توسعه شخصي ماهانه براي كارمندان باشد. از زمان حضور در خودم (از سال 2015 شروع كردم) به سختي هيچ يك از اين موارد را انجام داده ام. در سال 2019 ، تصميم گرفتم در رشد خودم سرمايه گذاري كنم. من برخي از كلاس هاي حضوري مانند Improv را براي حرفه اي ها گذرانده ام تا به ايجاد خلاقيت كمك كنند, يوگا خنديدن براي كمك به استرس و اضطراب, و يك كلاس آشپزي, بنابراين ناهارهاي خانگي من مي توانند از كره بادام زميني و ساندويچ هاي ژله اي به چيزي مناسب تر براي يك بزرگسال تبديل شوند. وقتي به يكي از دوستان گفتم كه چگونه امسال را صرف كلاس هاي جالب كردم, وي خاطرنشان كرد كه آژانس وي كسي را دعوت كرده است كه وارد شود و به آنها بياموزد كه چگونه دست به كار شوند, كه او مي گويد, مردم چگونه خود را ديدند و از خلاقيت در دفتر الهام گرفتند. دستكاري: ابزاري براي تنظيم مجدد روند فكر شما?جالب ديدم. آيا واقعاً چيزهاي بيشتري براي دست زدن به توپ زدن در هوا و گرفتن آنها وجود داشت?معلوم است كه جواب مثبت است. شرري كمپبل ، روانشناس باليني ، مي گويد كه دستكاري مهارت هاي تفكر انتقادي ما را شگفت زده مي كند.كمپبل مي گويد: "قاچاق يك فعاليت آرامش بخش ، روشمند و سازمان يافته براي مغز است.". وي گفت: "اين باعث آرامش ، تمركز و كند شدن مغز مي شود تا به جزئيات و حركات كوچك توجه كند. اين اتصالات عصبي ثابت شده است كه روند تفكر فرد را بهبود مي بخشد."در حالي كه من هر چيزي را مي دانستم كه باعث كند شدن من شود
به اين دليل براي من خوب است (كه به همين دليل است كه خودم را مجبور ميكنم يوگا انجام دهم), ميدانستم كه سخت خواهد بود. من همه چيز را سريع انجام ميدهم. من در طول زندگي, كارم و فرآيند خلاقانه ام كه دقيقاً به همين دليل است كه تصميم گرفتم قبل از پايان سال گذشته, به عنوان آخرين دوره پيشرفت شخصي و حرفهاي سال آخر, به بازي بپردازم. تصميم گرفتم در جايي كه در بروكلين واقع است, يك كلاس شعبدهبازي سر كنم. چيزي كه من ياد گرفتم: RelatedI سعي كرد iti را امتحان كند و سعي كرد يك دسته رزمي را بگيرد. اين تمرين ورزشي نيست كه شما فكر ميكنيد در ساعت ۱: وقفه فشار بر روي عمد براي شكستن thinkingFirst عادي, مربي به ما گفت كه تنها يك توپ را برداريد. براي پنج دقيقه, آن را به عقب پرتاب كرديم و با همان دست آن را گرفتيم. اين كار آسان به نظر ميرسيد, اما تكنيك ديگري هم وجود داشت, چرا كه ما در اينجا درگير شديم و مشخص ميكنيم كه چقدر موفق شديم. در طي اين اولين قدم كه چيز مهمي را ياد گرفتم: ما بايد روش فكر كردن را دوباره آموزش دهيم, به خصوص زماني كه يك ميليون بار قبل از آن كاري انجام دادهايم. من قبلاً با يك دست توپ گرفتم, اما هرگز به اين شكل خاص, كه به يك زاويه ۹۰ درجه مطمئن نياز داشت و از آرنج به بالا پرتاب ميكردم. اين باعث شد كه من در مورد تمام كارهاي سادهاي كه در سر كار انجام ميدهم فكر كنم. اگر بعضي از اين چيزها را عوض كنم چه? عادتهاي روزانه مثل بيدار شدن و بررسي ايميل, يا كارهاي كوچك در طول روز كه من خيلي سريع عمل ميكنم. چه ميشد اگر آن فرايندها را تغيير ميدادم? چطور ممكن است به پايين سرازير شود و تاثير بزرگتري داشته باشد, مثل تغيير طرز فكر كردن به ايدههاي جديد و يا واكنش به بازخورد? Irena اوبراين, دكتراي علوم شناختي و بنيانگذار مكتب علم اعصاب, ميگويد كه يادگيري چگونه ميتواند به ما كمك كند درك كنيم كه " بعد از سه ماه ياد گيري كه چگونه كار كنيم, ماده خاكستري بيشتر (نورونها يا سلولهاي مغز خود) در بخشهاي موقتي و آهيانهاي مغز قرار دارند. اين نواحي مغزي مسئول perce هستند.
او بر اين ميگويد: " و پيشبيني كردن اشيا در حال حركت در فضا، بيشتر مربوط به تخصص آنها است، بنابراين تخصص بيشتر، افزايش حجم ماده خاكستري است. سه ماه پس از اينكه آنها با تردستي متوقف شدند، حجم ماده خاكستري در اين مناطق كاهشيافته است." ": مغز پلاستيك است. هر كاري كه ما مكررا انجام دهيم (حتي فكر كردن به افكار خاص)در طول يك دوره زماني مغز را تغيير خواهد داد. وقتي توقف ميكنيم، تغييرات مغزي شروع به معكوس شدن ميكند. اين مربي از ما خواستهاست تا دو توپ را بالا برده و با دستراست به طرف چپ حركت كنيم، با دستچپ به طرف چپ حركت كنيم، دست چپي را بگيريم و دست راستش را در آن توالي گير بيندازيم. در ابتدا چنين به نظر ميرسيد، و در ابتدا چنين بود. من در طول پنج دقيقه اول توپ را انداختم و پاهايم به طور پيوسته از زمين چمباتمه زده بودند تا آنها را بردارم. سريع متوجه شدم كه دوباره همان مجموعه اشتباهات را تكرار ميكنم. عدم تغيير من مانع از آن شد كه مربي improving.The دقيقا كاري را كه من اشتباه انجام داده بودم متوقف كند: " جن، تو بايد كم كني. شما به صبر و شكيبايي بيشتري نياز داريد. شما بازخورد خوبي ميگيريد، اما پس از آن تغييرات شديد ايجاد ميكنيد " من شروع به خنديدن كردم. اشتباهاتي كه در اينجا مرتكب شدم، دقيقا مانند اشتباهاتي بود كه هر روز در زندگي و در كسبوكار خود مرتكب ميشدم. من مشهور بودهام كه ايميلهاي ناقص ارسال ميكنم كه در سرعت برق مينويسم و آن را بازخواني نكنيد و يا تماسهاي كوتاه را كوتاه نكنيد چون من در عجله هستم. همان گرايش سريع و سريعي كه در بازي juggling به وجود آمد.
منبع