
اين ماه نوامبر است. من و پدرم در سالن دادگاه لسآنجلس هستيم. پدرم ميگويد: " مراقب اين بچه باش " او يك ستاره است. " بابا در مورد كوبه برايانت صحبت ميكند كه تنها در حدود ۵ فوت از جايي كه من نشستهام, حدود سه برابر اندازه من است. بابا ادامه ميدهد: " درست بيرون دبيرستان. آيا باور ميكنيد? " نه, باورم نميشود. قد و هيكل زيباي برايانت باعث شده كه او پيرتر به نظر برسد, اما صورتش پسرانه و شيرين است و لبخند تلخي بر لب دارد. جمعيت ديوانه ميشود و ناگهان, قلب من است: به من ميگويد كه كوب زيباترين پسر است (چون هنوز او را " مرد " نديدهام. در واقع بخش زيادي از بازي اول برايانت را به خاطر ندارم, اما به ياد دارم كه عرق او در اطراف شقيقهها و گونههايش ميدرخشيد و در يك لحظه انقدر نزديك من بود كه احساس كردم باد داغ بدنش را از بدنش جدا ميكند. من همچنين به ياد دارم (گرچه اين ممكن است در اواخر آن فصل اتفاق بيفتد) كه بازيكن ديگري بعد از توپ به سمت من پرواز كرد و با پاي بزرگش, مرا درست روي سر گذاشت. وقتي مردم در همان نزديكي دور من جمع شدند و پرسيدند كه آيا حالم خوب است يا نه, تنها نگراني من اين بود كه آيا كوبه حادثه شرمآور را ديدهاست يا نه. من هرگز كوبه برايانت را نديده بودم, اما احساس ميكردم او را دوست دارم, در واقع, احساس ميكردم كه او را دوست دارم, و زماني كه ياد گرفتم كه او مرد (همراه با چند تن ديگر), از جمله دختر دو ساله او, معده من با نوع بد پروانهها خم شد. من بيشتر روز را در رختخواب صرف كردم, داستان را بعد از داستان وحشتناك در سقوط بالگرد, كه آن زندگيهاي زيبا را از بين ميبرد, و يك ساعت از جايي كه من لم داده بودم, در لسآنجلس پرسه ميزدم. نميتوانيم ناديده بگيريم چرا. من بي شك در ياس و نااميدي خود به عنوان افرادي كه دور دنيا بودند, تنها نبودم.
ترس و وحشت آنها را در بر ميگرفت. همجنس گرا. Polk -, يك وكيل و قاضي در ميسيسيپي كه پسر ۲۱ ساله او را به نام " من كوب " ناميد, ميگويد: " وقتي فهميدم او مردهاست, من آن را از دست دادم. " وقتي فهميدم او مردهاست, دختر بچهاش او را پرورش داد و او را تحسين كرد, من دوباره آن را از دست دادم. من مجبور بودم [دوشنبه] از كار خارج شوم. دو روز است كه با يك لباس هستم. اين غم و اندوه و بدترين كاري كه ميتوانيد انجام دهيد اين است كه انكار كنيد كه او براي سوگواري و پذيرفتن اين كه اين يك ضرر واقعي است, خودش را تسليم ميكند. طبق گفته روانپزشكان, روش او روش سالم و درمان براي رفتن به آن است. تامي فراي, مددكار اجتماعي و عضو هياتعلمي در برنامه كار اجتماعي Walden, ميگويد: " اين فقدان بسيار واقعي است زيرا كوب بريانت فردي واقعي است كه همه ما احساس ميكنيم در برخي سطوح با ما آشنا هستيم. وقتي او را تماشا ميكرديم به دنبال او حركت كرديم و وقتي او را ديديم غصهدار شديم. ما به نحوي احساس ميكرديم كه بخشي از زندگي او هستيم و او بخشي از زندگي ما بود. حالا آن قسمت تمام شدهاست. يك چنين پاياني غمانگيز است. اگر يك رابطه شخصي وجود داشته باشد يا رابطهاي از فاصله دور باشد, من خودم را در اين فكر يافتم كه آيا واقعاً در حال عزاداري برايانت هستم, يا اينكه من در حال سوگواري كساني بودم كه به ميراثي كه در دربار " ليكرز " نوشته شده بود نگاه ميكردم. چنين دلتنگي براي دلتنگي ميتواند يك نقش بازي كند, اما چيزي كه احتمالاً ويرانگر است, شرايط tragic در اطراف نيست.
وقتي افرادي كه جوان هستند و واقعاً برتري در زندگي دارند، از ما دور ميشوند، حس فقدان بزرگي از دست دادن وجود دارد. ما تمايل داريم كه روزهاي خود را با يك حس عادي زندگي كنيم كه ميتوانيم آن را بديهي فرض كنيم. يك فقدان مانند اين چيزي است كه انسانها، كه در حال هم ايستايي هستند، به طور غم انگيزي هشدار دهنده است. چه قدر غصه بر مغز شما تاثير ميگذارد و چه كاري در مورد itSept انجام ميدهد. ميكا كه يك مشاور حرفهاي مجاز است ميگويد: "زندگي افراد مشهور هميشه در معرض نمايش است و آنها هميشه" بزرگتر از زندگي "به نظر ميرسند و آنها هميشه" بزرگتر از زندگي " به نظر ميرسند. بنابراين، همانطور كه ما در مجموع براي از دست دادن يك فرد مشهور مثل كوبه عزاداري ميكنيم، درد ديگر خسارتهاي ديگر نيز ميتواند به داخل نفوذ كند. همانطور كه ما اين تلفات را با هم احساس ميكنيم، يك رشته شكل ميگيرد كه مشخص ميكند زندگي چقدر با ارزش و شكننده است. براي مدتي، اين اندوه، عليرغم تفاوتهاي ما، ارتباط كامل با انسانيت مشتركمان را به ما ميدهد."
منبع