
پسر12سالهامكههمهمابرادركوچكميخوانيم,به طبقه پايينميآيد,آشكاراناراحتاست .اوبهمنميگويدكهازخودشنااميدشدهاستودرموردنحوهرفتاراواحساس بديدارد.اينپسرياستكهسراپاقلبومهربانياست,ومسلمامدتياست كهبهاينموضوعفكرميكند,بنابراينچيزيراكهمندارمبراينشستنكناراورويپلههانگهميدارم,متوقفميكنم.""برادركوچولوبهمنميگويد:"قبلاچندداستانشنيدهام,اماالانآنراديدهام"دوروزقبلازآن ,مااوايلصبحدرفرودگاهديترويتبوديموسعيكرديمبفهميمكهكجابايدبرويم.ازيكمرداهلآمريكايلاتينگذشتيمكهدر تلاشبودتاخودرابهدوافسرپليسسفيدتفهيمكند.بهطور غريزيمكثميكنموزل ميزنم-نهخيلينزديك,چوننميدانمچهاتفاقي دارد ميافتد,امابه اندازهاينزديكبودكهاستراقسمعكند.اگرتلفنمناصلاخاطرهايداشت,منفيلمبرداريميكردم.منميخواهمازفرزندانممحافظتكنم,تادنيارا تغييردهمتاآنهامجبورنباشندباهمانچيزهاييبرخوردكنندكهمندر زمانبزرگ شدنانجام دادم,در عين حالابزارهاييرا بهآنهاميدهمكهبايدبرايخودشانبايستند.پسركوچكم,كه متوجهشدهبودپشتسرمسقوطكردهبودم,برگشتومنرابهگردونه baggageشماره1برد,سپسبهسمت متصديبارباروبنهوبعدبهچرخ و فلككلاسسومرفت.هرباركه ازسهمردگذشتيم,توقف كردمودوبارهخيره شدم,آرزو ميكردمكهاسپانياييصحبتكنم,وآرزوميكردمكهبتوانمشهادتدهمكهاوضاعخرابشود.هربار,پسرمباحالتيعصبيمرااز خود دوركرد,حتيوقتيكهبهاواطمينان خاطردادمواوراتشويقكردم كهبدونمشورتباoneادامهدهد"منشرطميبندمكه اويكفردغيرقانونياست"بعدازاينكه weرابرداشتموپليسرفت,بهمردگفتمكهآياحالشخوباستيانه.اوبهطورآشكارينا اميدشدهاست,نوعياستناددردستاو,"اوبهماگفتكهانگليسيمنخوبنيست."اوتماممستنداتخودرادريكفرودگاهبزرگپرازمردمقرارداد.
تنها كساني بودند كه اين دو روز را به تعويق انداختند و من به كلي فراموش كردهام و مشغول تدريس و نويسندگي و بچهها هستم. او به من ميگويد: "پسر كلاس ششم من با آنچه شاهدش بوديم گيج شده بود و گفت:" پليس قرار است به مردم كمك كند. او گفت: " من شرط ميبندم كه او يك فرد غير قانوني است." پسر من فكر ميكند كه من يك قهرمان هستم كه ميخواهم به گونهاي كمك كنم - كه من به سرعت انكار ميكنم - و او اين تفاوت را ميبيند كه من فقط بعد از آن با مرد صحبت ميكنم. او احساس گناه ميكند كه سعي دارد مرا از خود دور كند، چون احساس ترس ميكند، براي نگراني در مورد safety.So با يك آغوش بزرگ، ما با هم روي پلهها نشستهايم و به او ميگويم كه احساس ترس ميكند، كه اين ترس در چنين وضعيتي كاملا عادي است. من هم ميترسيدم، به همين دليل بود كه زياد نزديك نشدم. و از آنجا كه او تنها ۱۲ سال دارد و در كلاس ششم، من قطعا نميخواهم كه او در هيچ چيز مانند آن دخيل باشد، مگر اينكه در مدرسه باشد يا با friends.Fran تماس بگيرد. من يك شهروند آمريكايي هستم. من انگليسي حرف ميزنم. من تحصيل كردهام. من يك روزنامهنگار هستم. ميدانم كه قوانين چه هستند. ميدانم كه حقوق من چيست. من دوستاني دارم كه وكلا و مقامات منتخب هستند. من تعداد زيادي از فعالان حقوق مدني را ميشناسم. ما ثروتمند نيستيم، اما من پول كمي در بانك پسانداز دارم. من در دانشگاه (البته به عنوان يك استاد الحاقي)تدريس ميكنم، اما وقتي آدم بايد محترم ظاهر شود خوب به نظر ميرسد. حتي tallness ناگهاني او نوعي امتياز در سناريوي مورد نظر است، اگر من بتوانم دستگير شوم و يا اگر او به نوعي دچار مشكل قانوني شود - فقط عمو رولاند را صدا ميزند. عمو رولاند يك وكيل است و ميداند چه كار بايد بكند، با اين امتياز بزرگ مسئوليت بزرگي به دست ميآيد. (همه ما superh پنهان نيستيم
eroes؟ خصوصا در دوره ميراث Islander اقيانوس آرام آمريكا و اقيانوس آرام؟ من براي پرستار بچه پولي ندارم، من هميشه فرزندانم را با خودم ببرم - سخنراني، خواندن شعر، فيلمهاي مستند، اجراهاي فرهنگي، جلسات اجتماعي - و در طول راه، آنها در معرض بسياري از هنر، هنرمندان، دانشگاهيان و فعالان قرار ميگيرند. (غذاي خوب، بهترين قسمت)، داشتن آنها با من جالب است. فرزندانم paper را با نمايش نامهنويس، ديويد هنري هوانگ، بازيگري هادسن يانگ و برادرش زير آبي رفتن، خوردن tsukemen ramen با وبلاگ نويسان Angry عصباني، گرفتن سلفي با كاپيتان سيك آمريكا و # GoodMuslimBadMuslim، و تماشا كردن "چه كسي وينسنت چين را كشت؟" "و" وينسنت "؟" بيشتر از آنچه كه آنها ميتوانند شمارش كنند. (بچهها و من در مورد آن لحظه شوخي ميكنم كه يك روز وقتي يك استاد مطالعات آمريكايي آسيايي از كلاس بپرسد، "چه كسي ميداند كه وينسنت چين كيست؟" و نه تنها آنها تنها كساني خواهند بود كه يك دست را بزرگ ميكنند، پس از آن خواهند توانست جزئيات بيشتري در مورد اين پرونده داشته باشند تا حتي استاد بداند. آنها سپس بايد به طرز خجالت آوري اعتراف كنند كه آنها چه كسي هستند. و بعد استاد به يكي از دوستان من تبديل ميشود)صداها: وينسنت چين كيست؟ ۱۰ مي، ۲۰۱۶۰۳: ۰۵ به بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، من به فرزندانم اهميت مراقبت از دوستان و ايستادن براي دوستانشان را آموزش دادهام. براي اينكه ميتوانند. وقتي بچههاي من بزرگتر ميشوند و در مورد فرهنگهاي ديگر، اديان و تاريخهاي ديگر بيشتر ياد ميگيرند، آنها بيشتر و بيشتر دوست ميشوند، و دايره نگراني آنها به طور طبيعي بيشتر ميشود. درگير شدن در دردسر براي "uppity" زماني كه من مودبانه با يك لطيفه self (در مورد چاق بودن)موافقت كردم. unsuccessfully به دنبال كلمات "فرهنگ آرگو آمريكايي" است.
د در سال 1965. خواندن ارما بمبك و آن لندرز براي فهميدن تفاوت هاي ظريف فرهنگ آمريكايي و چيزهايي كه مردم در برابر شما به خاطر انجام اشتباه در حالي كه لبخند مودبانه به شما مي زنند ، مي دانند (كدام چنگال? قبل از روز يادبود و بعد از روز كار ، هيچ شلوار سفيد يا كفش سفيد وجود ندارد? انتخاب سكه ها اشتباه است?) من مطمئناً وقتي 12 ساله بودم چيزي نمي دانستم. يا 32.(بچه ها به من يادآوري مي كنند كه من هنوز چيزي نمي دانم و كاملاً بي گناه و ساده لوح هستم.) پدرم پس از گرفتن دختران و سگش براي پياده روي ، يك بار با وحشت به من آمد. هائو هائو ، تقريباً سه بار در آن زمان ، خم شده بود تا ظاهر خوبي داشته باشد و سپس اعلام كرد ، "[سگ] آلت تناسلي دارد. اين بدان معني است كه او يك پسر است."پدر من ، مظهر محافظه كار و سنتي و مهندس ، شوكه شد و نگران اين بود كه چگونه حتي مي تواند چنين حرف بدي را بداند. من توضيح دادم كه كودكان آموخته اند كه از اصطلاحات صحيح در پيش دبستاني استفاده كنند و اين بهترين راه براي محافظت از آنها است زيرا اگرچه آنها آن را نمي دانند, در صورت بروز سوء استفاده جنسي از آنها, آنها اين زبان را خواهند داشت تا بتوانند در مورد آنچه اتفاق افتاده است در دادگاه شهادت دهند. دختران كاي-هاوا وانگ, هائو هائو و انبه, با سگ پدربزرگشان, تري, كه يك سگ پسر است, 1998. فرانسس كاي-هوا WangI هرگز به آن زبان آموزش داده نشد, يا زبان نژاد و حقوق, قدرت و امتياز. يا حتي زبان دبيرستان. تا سالهاي اخير ، من اغلب خودم را حدس مي زدم - "آيا واقعاً نژادپرستانه است? من بيش از حد واكنش نشان مي دهم? آيا واقعاً احساس مي كنم چه فكر مي كنم احساس مي كنم?"- زيرا اين همان چيزي است كه" همه "در جريان اصلي هميشه مي گويند. و من دروني مي كنم. اعتراف مي كنم كه انگيزه هاي من كاملاً خودخواه است. من مي خواهم از فرزندانم محافظت كنم, براي تغيير جهان ، بنابراين آنها مجبور نيستند با همان كارهايي كه من در حين بزرگ شدن انجام دادم ، مقابله كنند, در همين حال ، ابزارهايي را كه بايد براي خود بايستند به آنها مي دهد. بنابراين من وقتي تماشاي سخنراني رئيس جمهور باراك اوباما در انستيتوي مطالعات كنگره آمريكاي اقيانوس آرام را ديدم ، دلگير شدم (معذرت خواهي) جشن اخيراً
ويدئو. او از جامعه Islander آمريكايي و اقيانوس آرام براي ايستادگي براي مسلمانان، سيك، عرب و جوامع آمريكاي جنوبي قدرداني كرد. اوباما گفت: " در نهايت وظيفه ما نه تنها مبارزه با حقوق خودمان بلكه مبارزه با حقوق همه مردم در همه جا نيست. براي اينكه most موروثي شهروندي خود را به عمل آوريم. و اين يعني ما بايد به خوبي آگاه باشيم، ما بايد با دولت خود درگير شويم، و ما بايد راي دهيم." به ياد داشته باشيد كه هميشه از ابرقدرت شما براي خوب استفاده كنيد، هرگز در فيس بوك، توييتر، اينستاگرام و Tumblr استفاده نكنيد. RELATEDEssay: جشن گرفتن سال نو چيني: دور از خانه و FamilyEssay: قدرت of در امتداد DifferencesEssay: داشتن شجاعت ما، از داستانهاي مهاجر تا داستانهاي پناهنده
منبع